خاطرات یک سمپادی
tags:

tags:

حتما من باید وبموآپ کنم تانظر بدید ووووووووووا
tags:

پسرا ﻫﻤﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻥ . . . . . . . . . . . . . . . ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﯼ ﻋﺰﺭﺍﯾﯿﻠﯿﺎﻥ ﻭ ﺍﺑﻠﯿﺴﯿﺎﻥ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
tags:


tags:

tags:

tags:

tags:


tags:

مسافرکش بدون مسافر داشته می رفته، کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی می بینه کنار می زنه سوارش می کنه. مسافر روی صندلی جلو می نشینه.
یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی می پرسه: آقا منو می شناسی؟ راننده می گه: نه...
راننده واسه یه مسافر خانم که دست تکون می داده نگه می داره و خانمه عقب می نشینه.
مسافر مرد دوباره از راننده می پرسه: منو می شناسی؟ راننده می گه: نه. شما؟ مسافر مرد می گه: من عزرائیلم.
راننده می گه: برو بابا! اُسکول گیر آوردی؟
یهو خانمه از عقب به راننده می گه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف می زنین؟
راننده تا اینو می شنوه ترمز می زنه و از ترس فرار می کنه...
...
...
...
...
...
...
...
...
...
...
...
بعد زنه و مرده با هم ماشین رو می دزدند!
tags:
